آرشیو برای: "خرداد 1398"
بیتاب بود و نگران…. چشمانش مانند ابر بهاری میبارید… گریه امانش نمیداد. نگهبان باغ را هم کلافه کرده بود. - کوچولو، یه لحظه آروم بگیر ببینم چی شده؟ لابهلای گریهاش گفت: + مامانم گمشده…. مامانمو میخوام. به در زل زده بود و هق هق کنان… بیشتر »
واسه تعطیلات آخر هفتهی بعد، دارم برنامهریزی میکنم یه سری فیلم با معنی و خوب ببینم. اگر همچین فیلمی سراغ دارین، لطفا پیشنهاد بدید. ایرانی و خارجی فرقی نداره. ممنون بیشتر »
Hey there, As I promised my self, today I wanna to be a different boy, while trying to complete reading of chapter 5 and 6 and 7 of Montgomery. Pray for me, especially in this grand night. Love u! بیشتر »
سلام خوشحالم که به جمع شما اومدم. امیدوارم لحظات خوبی داشته باشیم. فعلا جهت گرفتن ری اکشن اینو نوشتم. بیشتر »